داستان 13 سال را در بر می گیرد و با یک دانشجوی 19 ساله به نام حنا شروع می شود که با یک "مرد گرگ" روبرو می شود و درگیر عشق "افسانه ای" می شود. هانا پس از ازدواج با مرد گرگ، دو فرزند گرگ را به دنیا می آورد - یک خواهر بزرگتر به نام یوکی که در یک روز برفی به دنیا آمد و یک برادر کوچکتر به نام آمه که در یک روز بارانی به دنیا آمد. این چهار نفر بی سر و صدا در گوشه ای از شهر زندگی می کردند تا وجود "بچه های گرگ" را پنهان کنند، اما وقتی مرد گرگ به طور ناگهانی می میرد، حنا تصمیم می گیرد به یک شهر روستایی دور از شهر نقل مکان کند.