خلاصه
سنیا فقط یک پسر معمولی است که از کودکی می خواست فضانورد شود. یک روز و ناگهان، او پس از دیدن روی پشت بام مدرسه اش چیزی شبیه به یک "برج" که از آسمان عبور می کند، به دنیای دیگری منتقل می شود. در آنجا، او شاهد دنیایی ویران شده است، جایی که آسمان خراش ها با پل های معلق به هم متصل می شوند. سنیا گیج شده موفق می شود دختری را ببیند که روی پشت بام ساختمان دیگری ایستاده است و همچنین مردی نقابدار را ببیند که اسلحه ای خون آلود در دست دارد...