خلاصه
وقتی او جوان بود، توکیو و برادرش با گروهی از اراذل و اوباش که مردم را در شیبویا آزار میدادند ملاقات کردند، آنها سعی کردند جلوی آزار و اذیت را بگیرند اما برادرش در نهایت کشته شد. شاهدی وجود ندارد زیرا دو نفری که مورد آزار و اذیت قرار گرفتند مفقود شدند و عضو باند هنوز بچه بودند، بنابراین آنها آزاد شدند. به دنبال این حادثه، مادر توکیو مریض شد و بعد درگذشت. 5 سال گذشت و حالا توکیو بزرگ شده و دوباره به شیبویا باز می گردد تا مسئول مرگ برادرش را پیدا کند.