خلاصه
ریو پس از از دست دادن والدینش در جوانی، از خود و برادرش حمایت می کند. ریو معتقد است که تکیه بر دیگران بی فایده است. یک روز، او با این باور که می تواند از طریق اینترنت آن را به حراج بگذارد، یک برگ برنده از جک کلاب، مدلی از سر لنسلوت، می خرد. در آن شب او در رویاهای خود با سر لانسلوت ملاقات می کند که هر بار که می خوابد تکرار می شود. وقتی یوکی کان از او می خواهد که با او بیرون برود و نزدیک بود او را ببوسد، ناگهان لنسلوت از جایی ظاهر می شود و می گوید برای نجات او آمده است؟!