خلاصه
هنگام نزدیک شدن به خون آشام، بسیاری از خوانندگان با این واقعیت که به نظر می رسد در مورد گرگینه ها باشد، گیج می شوند. داستان در دهکدهای از خونآشامها آغاز میشود که خانههایشان را خراب میکنند و به دنیا میروند، زیرا انسانها در حال حرکت به درهشان هستند، اما این "خون آشامها" نه خون مینوشند و نه جاودانه هستند. در عوض همه آنها به حیوانات تبدیل می شوند، از گرگ و خفاش گرفته تا مار و کروکودیل، این دگرگونی ها توسط محرک های مختلف برای هر خون آشام ایجاد می شود. به عنوان مثال، خون آشام اصلی، توپپی، با دیدن ماه یا ترس تبدیل به گرگ می شود. برادر کوچک او چیپی هر وقت چیزی را دور می بیند متحول می شود. برخی دیگر با بوی پیاز، دیدن تیر تلفن یا محرک های مختلف دیگر تغییر شکل می دهند.