خلاصه
چیبی-نکو یک بچه گربه جوان است که رها شده است. او نمی داند که رها شده است و تفاوت بین گربه ها و انسان ها را نمی داند. در واقع، او خود را یک دختر انسان تصور می کند و معتقد است که روزی انسان خواهد شد. او توسط پسری به نام توکیو که به تازگی از دبیرستان فارغ التحصیل شده است، پیدا می شود و نجات می یابد. با این حال او امتحانات ورودی را به هم زد و اکنون از آینده خود و اینکه چه خواهد کرد مطمئن نیست. چیبی-نکو به زودی عاشق توکیو می شود و می خواهد یک انسان شود و روزی با او ازدواج کند. اما بعد توکیو را با دختر دیگری در پارک می بیند و می بیند که او عاشق این دختر است. او همچنین مدام توسط رافائل، گربه نر مرموز ملاقات می کند که سعی می کند به او بگوید که گربه ها نمی توانند انسان شوند، آنها همیشه گربه هستند. چیبی-نکو چه خواهد کرد؟