خلاصه
نوریکو تاچیکی مدتی است که رویای یک سرزمین فانتزی زیبا را در سر می پروراند، اگرچه دوستانش فکر می کنند که این تنها تخیل اوست. نوریکو یک روز در راه خانه به بمبی برخورد می کند که به شکل یک کیسه کاغذی مبدل شده بود که درست در مقابل او منفجر شد. با این حال، او به جای مرگ، به جنگلی مرموز پر از گیاهان و موجودات عجیب و غریب منتقل می شود. وقتی نوریکو شروع به حرکت در جنگل می کند، ناگهان توسط یک هیولای غول پیکر کرم مانند مورد حمله قرار می گیرد. خوشبختانه او توسط ایزارک کیا تارج، شمشیربازی که به زبان او صحبت نمی کند، نجات می یابد. نوریکو که قدرتی برای زنده ماندن به تنهایی ندارد، تصمیم می گیرد به دنبال ناجی رواقی خود برود و از این فرصت برای یادگیری زبان سرزمین بیگانه استفاده کرده و برای ایزارک مفیدتر باشد. نوریکو بدون اطلاع او، قطعه ای مهم از یک پیشگویی باستانی است. او "بیداری" است - موجودی که مقدر شده است بزرگترین شر معروف به "دیو آسمان" را آزاد کند. با افراد با نفوذی که قصد دارند نوریکو را به خاطر قدرتهای فرضیاش دستگیر کنند، هم او و هم ایزارک باید از خود دفاع کنند و بر آیندهای که پر از هرج و مرج است غلبه کنند.