آن دختر یک بار «قهرمان» نام داشت. او به عنوان ناجی بشریت و به عنوان محو کننده نهایی شیاطینی که جهان را آزار می دهند دیده می شد. جادوی او قانون شکنی بود، قدرت شفابخش او توانا بود، مهارت او در سلاح بی نظیر بود، و اراده او از جنس فولاد است. و سپس، او را "هیولا" نامیدند، و از قدرت و نفی عظیم او ترسیدند. او که توسط رفقای خود خیانت شده بود، به تنهایی به ماموریت خود ادامه داد. او متوقف نخواهد شد تا زمانی که همه شیاطین ریشه کن شوند. کشتن، کشتن، کشتن همه آنها. زیرا این وظیفه قهرمان است. از دست دادن گذشته خود، به دست آوردن همراهان جدید، مسیر او را تغییر نمی دهد. تنها یک دلیل برای هدایت اعمال او وجود دارد. "چون من یک قهرمان هستم."