خلاصه
Bekku Nanaki روشن بین آینه ای است. او از حومه شهر به توکیو نقل مکان کرد تا از بلاهایی که می بیند فرار کند. در آنجا او شاهد تصادف در جاده توسط یک فروشنده ماهی سیار است که جان او را از له شدن توسط یک بیلبورد از بالا نجات می دهد. روز بعد معلوم می شود که او بانجو کیزاکی است، همکلاسی او و دانش آموزی که به دلیل درگیر شدن او در حادثه و تصادفاتی که دیگران به بدشانس بودن او نسبت می دهند، عقب مانده است. با این حال، رفتار عجیب و غریب او توجه او را به خود جلب می کند و او توضیح می دهد که آینده را تغییر می دهد ...