هر زمان که بعد از مدرسه در باشگاه کاراته ضربه ای به او وارد نمی شود، کنیچی شیراهاما دبیرستانی را می توان در حالی که سرش در یکی از کتاب های کمکی زیادی که هر روز با خود حمل می کند، دفن شده پیدا کرد. یک روز در راه مدرسه، کنیچی به طور تصادفی دانش آموز جدید کلاس خود را می ترساند و باعث می شود او را روی زمین بیاندازد. او پس از عذرخواهی برای رفلکس های خشونت آمیز خود، خود را Miu Furinji معرفی می کند و از کنیچی می خواهد که با او دوست شود.
بعداً در همان روز، پس از تمرین باشگاه کاراته، یکی از اعضای دیگر باشگاه به کنیچی اولتیماتوم میدهد: آنها هفته آینده مبارزه خواهند کرد و بازنده باید برای همیشه باشگاه را ترک کند. کنیچی در حالی که از شکست قریب الوقوع خود در مبارزه پیش رو ابراز تاسف می کند، شاهد است که میو به راحتی سه اراذل را دفع می کند. او که از اینکه دائماً توسط افراد قدرتمندتر از او مورد آزار و اذیت قرار می گیرد به ستوه آمده است، او از Miu راهنمایی می خواهد که چگونه مبارز بهتری شود. او کنیچی را به دوجوی پدربزرگش، ریوزانپاکو، هدایت میکند، جایی که چندین استاد ماهر – هرچند عجیب – در هنرهای رزمی شدید گرد هم آمدهاند تا تواناییهای خود را تقویت کنند. میو قول می دهد که کنیچی به طور قابل توجهی قوی تر می شود، اما به شرطی که بتواند زنده بماند.
کنیچی با آن کلمات شوم در ذهنش و ظاهر شدن یک باند جنایتکار هنرهای رزمی معروف به "راگاروک" که امنیت اطرافیانش را تهدید می کند، اولین قدم در سفر خود را برمی دارد تا به یک مبارز در سطح جهانی و مدافع تبدیل شود. بی دفاع.