خلاصه
پس از اینکه ارباب ظالم دایگو کاگمیتسو اعضای بدن پسر تازه متولد شده خود را در ازای قدرت به 48 شیطان می فروشد، او آنچه را که باقی مانده است به پایین رودخانه می اندازد و به سرعت پسرش را فراموش می کند و به زودی یک پادشاهی قدرتمند را ایجاد می کند. دایگو نمی داند که فرزندش زنده می ماند و دارای حواس معنوی پیشرفته ای است که به او اجازه می دهد بدون چشم، گوش، دست و پا یا حتی صدا در جهان حرکت کند. یک دکتر زبردست پسر را نجات می دهد و او را به عنوان فرزند خود بزرگ می کند و نام هیاککیمارو را بر او گذاشته و پروتزهای پیشرفته ای را برای او نصب می کند که امکان حرکت و مبارزه را برای او فراهم می کند. با این حال، فاجعه زمانی رخ می دهد که Hyakkimaru معلوم می شود که چراغی است که شیاطین را به خانه دکتر می آورد و دکتر در نهایت مجبور است Hyakkimaru را به دنیا بفرستد. در میان سفرهایش، هیاکیمارو میآموزد که کشتن شیاطین به او اجازه میدهد تا قسمتهای گمشدهاش را بازیابی کند و بهدنبال کشتن آنقدر است که خود را کامل کند. او به زودی با Dororo - پسری که ادعا می کند بزرگترین دزد جهان است - روبرو می شود که بر خلاف میل خود به Hyakkimaru می پیوندد به این امید که روزی شمشیر خود را به دست آورد. این دو با هم در حومهای سفر میکنند که هم شیاطین و هم مردان بیرحم دارند، که ممکن است بدتر از این باشند.