خلاصه
یک دانش آموز انتقالی جدید در مدرسه به نام میدوری وجود دارد که بسیار سرد است و از همه جدا شده است. با این حال، به دلایلی، به نظر می رسد همه به او علاقه مند هستند. یک روز، آئو شاهد اثبات این است که او یک موجود ماوراء طبیعی است و با او تأیید می کند که او در واقع یک خدا است. او با بی دقتی از او آرزویی میپرسد، مثل اینکه مردم به آدرس محبوب «پست خدا» که ناگهان در مدرسه میچرخد، میفرستند، و او آرزویش را برآورده میکند. متأسفانه هزینه آن بالاست. او را می کشد - فقط برای اینکه او را به عنوان یک شینیگامی (خدای مرگ) بازگرداند. حالا میدوری به او اطلاع می دهد که کارش این است که در جایی حاضر شود که مردم خود را بکشند و به جای آنها بمیرند. آئو درد هر مرگ را احساس می کند، بنابراین این چیزی نیست که بخواهد بارها و بارها تکرار کند. برای این موضوع، پایان دادن به یک اقدام به خودکشی یک فرد، لزوماً به این معنی است که او در مورد دلایلی که آنها مایل به انجام آن قدم بودند کاری انجام داده است. آیا آئو راهی برای کنار آمدن با زندگی جدید دردناک خود پیدا خواهد کرد؟