خلاصه
کوجی یک دانش آموز بی حال دبیرستانی است که بی هدف در زندگی قدم می زند. یک روز، او به طور تصادفی با پسر جوانی روبرو می شود که زیر درختی خوابیده است. در دو طرف پسر یک سگ و یک گربه قرار دارند که هر سه غرق در نور خورشید شکسته شده که از میان برگ های بالا می گذرد. خیلی زود، کوجی متوجه می شود که این پسر، دایچی، شبیه او است. هر دو توانایی شنیدن صدای اشیا و حیوانات را دارند. خب، در مورد کوجی "تصور داشت". کوجی مدت ها پیش قدرت خود را از دست داد ... یا اینطور فکر می کند ...