خلاصه
اواسط اکتبر است و دانش آموز دبیرستانی تسوروتا با اکراه به دنبال گربه گمشده خواهرش، لونا می گردد. هنگامی که او گربه را در کنار یک تونل می بیند، تسوروتا آن را از طریق گذرگاه تعقیب می کند. اما وقتی او در طرف دیگر ظاهر می شود، دنیای خود را کاملاً متفاوت از قبل می یابد. اکنون دوباره آگوست است و در مقابل او دوست نیهیلیستش کامی است که تابستان آن سال درگذشت. تسوروتا که مطمئن نیست چه چیزی واقعی است، کامی را به خدمت می گیرد تا در جستجوی او به او کمک کند. همانطور که این دو به دنبال لونا می گردند، گذشته و حال با هم برخورد می کنند و پشیمانی های ناگفته تسوروتا شروع به حباب شدن به سطح می کند.