خلاصه
پسر خوشتیپی که از خانه اش فرار کرده بود در مقابل آپارتمان دانشجوی کالج تسوموگی ظاهر شد. سوموگی شیفته آن پسری بود که خود را بنی می نامید و از بستگان مردی است که زمانی پدرش را کشته بود. بعد از این چه خواهد شد...؟ "من تا حد مرگ پشیمانم، ای کاش هرگز از او نمی خواستم که شب بماند."