رولند برای چند روز بیمار می شود، اما با یک شگفتی دوست داشتنی از خواب بیدار می شود. او نه تنها احساس بهتری دارد، بلکه یک پیشخدمت جدید و خوش تیپ دارد که منتظر تمام نیازهایش است. رولند نمی تواند عاشق نشود و اریک جوان هم نمی تواند تسلیم استادش نشود. همانطور که رولاند به بهبودی خود ادامه می دهد، او شروع به شک به خود و محبت اریک می کند. آیا واقعی است یا فقط بخشی از شغل اوست؟ و وقتی همسر سرکش رولاند به املاک برمی گردد، آیا اریک جایگاه خود را به عنوان خدمتکار یاد خواهد گرفت؟ یا اگر عشق باشد...آیا می تواند طبقه، سن و حتی ازدواج دیگری را تسخیر کند؟