نامزدی بین اسکارلت، نجیب زنی از یک خانواده دوک، و شاهزاده دوم کایل به طور ناگهانی در حین رقص لغو شد. او به دروغ متهم به آزار و اذیت دختری به نام ترنزا، دختر بارونی شده بود که شاهزاده به شدت به او علاقه داشت. او که توسط همه اطرافیانش محکوم شده بود، مجبور به تحمل انواع جنایات شد، سرانجام تصمیم گرفت که کافی است. "قبل از اینکه اینجا را ترک کنم، ممکن است یک چیز آخر را بخواهم؟" در حالی که جمعیت بوق و هیاهوهای خود را پرتاب می کردند و آن مرد خوش قیافه فحش می داد، کف دست او مانند مته چرخید و کف سالن رقص آغشته به خون بود.