خلاصه
شیکی تونو در بیمارستان بیدار می شود و دیوارها و افراد اطرافش را می بیند که با خطوط سیاه پوشیده شده اند. شیکی که نمی تواند خاطرات گذشته خود را به خاطر بیاورد، گفته می شود که او از یک تصادف رانندگی مرگبار جان سالم به در برده است که باعث شد یک قطعه قطعه در قفسه سینه اش فرو رفته باشد. جذب او به خطوط او را به ردیابی روی یک شی سوق می دهد و توانایی او را برای از بین بردن آن آشکار می کند. پس از اینکه متوجه شد فقط او قادر به دیدن این خطوط است، به شیکی یک عینک داده می شود تا آنها را بپوشاند، قبل از شروع زندگی جدید با بستگانش. هشت سال بعد، مرگ پدرش، شیکی را به عمارت تونو، خانه دوران کودکیاش، هدایت میکند. یک روز که به دلیل اضطراب مدرسه را ترک می کند، از کنار زنی مرموز می گذرد. یک اصرار ناگهانی او را فرا می گیرد و یک بار دیگر از توانایی خود برای ردیابی خطوطی که او را می پوشاند استفاده می کند. کمی بعد، او در عمارت از خواب بیدار می شود و می پرسد که آیا آنچه اتفاق افتاده رویا بوده است یا واقعیت. Shingetsutan Tsukihime داستانی پر از ماجراجویی، عاشقانه و رمز و راز تعریف می کند. همانطور که شیکی شروع به پرده برداری از گذشته خود می کند، آنچه در ناشناخته مانده است به زودی به او باز می گردد.