خلاصه
مردی تنها از خواب بیدار می شود. او هیچ حافظه ای ندارد، تنها سرنخ های او از گذشته یک چمدان پر از پول و یک صلیب چوبی کوچک دور گردنش است. او بیقرار در دنیای دیستوپیایی زیر آسمان خاکستری سفر می کند و به جستجو می پردازد. یک روز با پسر تیتو آشنا می شود. پسر به مرد نام جدیدی می دهد: "لک لک" و به او می گوید که در جستجوی یک پرنده است. آنها با هم بیشتر سفر می کنند و بدون توجه، سایه خطرناک گذشته لک لک نزدیک تر می شود...