خلاصه
یان آکیاما، یک نوجوان متکبر مغرور، میخواهد آرزوی پدربزرگهایش برای شکست دادن دشمن سرسخت خود موتسوجو گوبانچو را برآورده کند. هنگامی که او به رستوران گوبانچو می رسد با نوه اش کریکو گوبانچو ملاقات می کند. رقابت آنها به راحتی با پدربزرگهایشان مقایسه میشود، زیرا یان معتقد است آشپزی مربوط به رقابت است و کیریکو معتقد است آشپزی برای قلب است.