خلاصه
ایزانگ و جونگتو دوستان جدا نشدنی دوران کودکی بودند تا اینکه پدر جئونگتو به طرز غم انگیزی به دست یک روح تلخ درگذشت. این دو دوست ده سال بعد بهعنوان دشمن دوباره به هم میرسند: ایزانگ روحها را به زندگی پس از مرگ راهنمایی میکند، در حالی که جونگتو به روحها فرصت دیگری برای زندگی میدهد. بعد از این همه مدت آیا این دو می توانند مشکلات خود را حل کنند؟ و پادشاهان جهنم چه ربطی به همه اینها دارند؟