در روستای هینامیزاوا، کییچی مابرا و دوستانش زندگی روزمره خود را با آرامش و بدون حادثه می گذرانند. کیچی که به تازگی به شهر نقل مکان کرده است، خود را بدون کمبود دوستان جدید می بیند. یکی از جوان ترین این گروه، ساتوکو هوجو، با دوستانش شوخی های زیادی می کند و همیشه سرحال است. اما پشت لبخند او گذشته ای تاریک نهفته است، پر از درد دل. ساتوکو با وجود تمام تراژدی های زندگی اش، هنوز هم می تواند خوشبختی پیدا کند. کیچی که روحیه انعطاف پذیر او را تحسین می کند، شروع می کند به خود به عنوان یک شخصیت برادر و محافظ او فکر می کند. اما هنگامی که عمویش تپی به شهر باز می گردد، ساتوکو شروع به نشان دادن نشانه هایی از سوء استفاده می کند. کیچی مشتاق است دوستش را به شادی سابقش بازگرداند... آنقدر که شروع به انجام کاری شدید برای حفظ امنیت او می کند.